جنگل کوچک

جنگل کوچک

آن کس که می تواند انجام می دهد و آن کس که نمی تواند انتقاد می کند/جرج برنارد شاو

۳ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است


[تلفن خانه زنگ می  خورد]

-الو؟

+سلام، منزل آقای...؟

-بله

+زهرا خودتی؟ منم آقای...!

-سلام آقا!

+زهرا ما میخوایم بیایم عیادتت!

-آقا عیادت یعنی چی؟!

+یعنی می خوایم بیایم دیدنت!

-آهان! باشه.

.

.

.

یهو دلم واسه اون روزا تنگ شد...

پ.ن: خوش به حال انار ها و انجیر ها، دلتنگ که می شوند می ترکند./اخوان ثالث

 

جنگل کوچک
۲۵ دی ۹۸ ، ۰۱:۱۱ ۰ نظر

با اینکه میدونه اصلا از این کار خوشم نمیاد اما وقتی به یه بهونه ای وارد اتاقم میشه و من رو در حال نوشتن می بینه برای لحظه ای کوتاه هم که شده نگاهش رو می لغزونه روی نوشته های کاغذ زیر دستم. کاملا می تونم حس کنجکاویش رو درک کنم.

بد چیزیه که از موعد پایان خودت بی خبری، که قبلش حتی یه ندا هم بهت نمیدن، که باید حواست باشه شاید این آخرین باره...

نه برای به دنیا آوردنت اجازه گرفته می شه نه برای خلاص شدن از شرّت!

به روزی فکر کردم که دیگه نیستم تا دفتر زیر دستم رو ببندم، به روزی که غفلت کردم و دلم نیومده بعضی برگه هارو پاره کنم، روزی که برگه هام بی صاحب شدن...

دیگه فکر نمی کنم هیچ جوره بشه جلوی خونده شدنشون رو گرفت حتی اگه با خط درشت قبلشون نوشته باشم: لعنت بر پدر و مادر کسی که این نوشته ها را بخواند!

جنگل کوچک
۲۱ دی ۹۸ ، ۲۲:۳۹ ۲ نظر

تصمیم گرفت سکوت کنه. می گفتم چرا هیچ چیزی نمی گه؟ چرا هیچ کاری نمی کنه؟

حالا اما معنی سکوتش رو خوب درک می کنم. با تمام اختلاف ها و تفاوت هایی که وجود داره با سکوتش حمایتم کرد و من رو مجبور به انجام کاری که علاقه ای بهش نداشتم نکرد.

شنیدید میگن فلانی حرفش خیلی اعتبار داره؟ پشت سکوت پدرم خیلی حرفه. نمی خوام سکوتش بی اعتبار بشه.

جنگل کوچک
۰۴ دی ۹۸ ، ۰۰:۱۸ ۰ نظر