جنگل کوچک

جنگل کوچک

آن کس که می تواند انجام می دهد و آن کس که نمی تواند انتقاد می کند/جرج برنارد شاو

همینطور ناگهانی

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۵۳ ق.ظ

بیا فرض کنیم یک ویروس، دنیا و آدم هایش را به بازی نگرفته بود.
آن وقت اگر به فرض محال، در مکان و زمان مناسب می بودم و به فرض محال تر، بلیط کنسرت تنها گروه موسیقی محبوبم در دستانم قرار داشت، خودم را به پشت درهای بسته ی محل برگزاری می رساندم، گوشه ای برای نشستن می یافتم، آرنج ها را به پاها تکیه می دادم و درحالیکه دست ها را زیر چانه گذاشته ام به انبوه آدم های منتظر نگاه می کردم. به اشتیاق درون چشم ها، به نفس های در سینه حبس شده، به...
نمیدانم کنسرت رفتن چگونه است. نمیدانم قوانینش چیست اما تا لحظه های انتهایی همان جا می نشستم و ورود آدم ها به سالن و خلوت تر شدن اطرافم را تماشا می کردم.
برای بار هزارم از خودم می پرسیدم: مگر در این دنیا، خواننده ای وجود دارد که حتی یک هزارم این گروه دوستش داشته باشی؟ و در حالیکه برای بار هزارم جوابم منفی است به آدمی که به نظر می آید مشتاق رفتن به داخل است اما بلیطی ندارد، نزدیک می شدم.
بلیط را به او میدادم تا به هیاهوی داخل سالن بپیوندد. نه به جای من، که به جای خودش.
به گمانم به زودی صدای فریاد ها، تشویق ها، موسیقی ها و همخوانی ها از پشت درهای بسته به گوش می رسد... پشت درهای بسته طاقت آوردن سخت است، پس باید محل را ترک کرد، به سمت مقصدی که وجود ندارد، به سمت درِ خروج اضطراری از خیالات...

پ.ن: خیالات آدمی که با خودش و خیلی چیزها نمی تواند کنار بیاید. کسی که حتی در تصوراتش هم خود را می آزارد...

۹۹/۰۳/۱۷
جنگل کوچک