چراغ ها را من روشن می کنم.
جمعه, ۱۵ مهر ۱۴۰۱، ۰۵:۴۴ ق.ظ
بابا تو خواب بد نفس می کشه.
خواهرم خودش رو توی یه پتو به شدت گلوله کرده بود که من پتوی دوم رو انداختم سرش.
اینترنت به قدری ضعیفه که فیلترشکن ها رو برای بالا آوردن اینستاگرام و تلگرام یاری نمی کنه. برای ساکت کردن ما که به گفته خودشون مشتی رباتیم!!
مادر نیست. نبودش حس می شه. امروز بر می گردونیمش.
نمیدونم کار توی مرکز انتقال خون جور میشه یا نه و بدتر از اون اینه که حتی نمیدونم میخوام که کار توی مرکز انتقال خون اصلا جور بشه یا نه!
من از خوابی عجیب و ترسناک پریدم که توش هر کاری می کردم نمی تونستم چراغ ها رو روشن کنم!
حالا تو روشنایی نشستم و تو حوالی ساعت پنج و نیم صبح با جملات درهم و برهمم سعی می کنم غبارهای اینجا را نه که بروبم، فقط کمی فوت کنم!
۰۱/۰۷/۱۵